لحظه هایی فقط برای خودت *
لعنتی چرا وقتی احساس پخش می کردند نفر اول صفش نبودی؟ کاش میفهمیدی ک با همین آتیش عشقت عکس هایت رو سوزوندم اما کافی نبود نرفتی از ذهننم با خاکسترای داغش باز روی قلبم حک کردم دوست دارم انگار حبس شدم تو یه اتاق شیشه ای که خودم نمیبینمش اخه فریادام به کسی نمیرسه اخه اشکامو کسی نمیبینه اخه دستامو کسی نمیگیره انگار حبسم کردن و گفتن محکومی به موندن تو زمین خدایا میدونم ناشکریه ولی طعم زمینت خیلی تلخ شده خیلیا تنهان خیلیا الکی میخندن منم جزو اونام خدایا من فقط وقتی ب ارامش می رسم ک به تو برسم تو یه این دنیای سیاه که همه آدماش قلبشون از سنگه عاشق شدن جرمه سنگینیه مجازاتشم .... ای کاش مرگ بود نمیدونم چیه ببخشید اخه هنوز واژه ای بدتر از مرگ پیدا نکردم این عشق آتیشی داره که من و تو رو از سرمای تنهایی نجات نمیده در گوشه ای که صدامون به کسی نرسه خاکستر میکنه آره عزیزم اینه عاقبت عشق یه طرفه هه! لعنتی! ببین کارم به کجا کشیده که حتی این قهوه تلخ شیرین تر از زندگی من است********
,ساعت
11:41 توسط *star*dorsa*
,ساعت
21:27 توسط *star*dorsa*
,ساعت
12:24 توسط *star*dorsa*
,ساعت
18:19 توسط *star*dorsa*